اختلاف یعنی...
دختری چوب کبریت های نفروخته اش را می خورد
اختلاف یعنی...
مردی برای اجاره خانه ، کلیه اش را می فروشد
دنیای عجیبی شده...
یکی پول هایش را پارو می کند
یکی اشک هایش را...
آهای فلانی...
قهوه ات را که سر کشیدی
برای فالش سر چهار راه بیا
این جا کودکانی هستند
که تقدیرشان را خیلی وقت است فروخته اند...
تاریخ : یکشنبه 92/3/5 | 7:18 عصر | نویسنده : سعید شیرازی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.