آذر 93 - وبلاگی برای تمام دوستان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوالمحبوب
.
اول کلام اینکه خیلی دوست داشتم درست مثل سال گذشته در دهه اول محرم بنویسم ولی این اتفاق نیفتاد خب حکمتی داشت که ما شاید ندانیمش ..
.
.
چقدر زیباست همه و همه سیاه پوش شده اند در عزای ارباب
همه ادب کرده اند و آمده اند تا حزن و اندوه خودشان را نشان دهند
همه یعنی همه جور تیپ از آدمها
از با نماز ها گرفته تا بی نماز ها
از باحجاب ها گرفته تا بد حجاب ها
این خاصیت حسین است عشق ش همه گیر است
دیگر خبری از آدم رنگی ها نیست !
دیگری خبری از شوخی ها و خنده های بیهوده نیست
درِ تمامی قهوه چی ها تخته شده است
پارچه سیاه ارباب در سر در تمامی مغازه ها خودش را نشان می دهد و چه با صلابت تکان می خورند
این خاصیت حسین است عشق ش همه گیر است
حتی تمام آنهایی که خانه و کاشانه در شهر دارند این روزها به سرزمین های مادریشان آمده اند تا در کنار والدین و خویشان عزای ارباب را بگیرند
تمام رقیه های شهر چادرِ سیاه سر کرده اند و چقدر شیرین لباس شده اند !
تمام علی اصغر ها هم همینطور
این خاصیت حسین است عشق ش همه گیر است
خوش به حال تمام میاندار های ارباب که نه خستگی می فهمند و نه حال نشستند دارند گویی خدا آنها را برای سرپا ایستادن خلق کرده است
حال تمام شهر خوب شده است
و این تمامش بخاطر ارباب است
خدایا تورا هر لحظه شکر می گوییم که حسین را، عشق حسین را در تار و پود ما نقش زدی و به ارباب خاصیتی دادی که عشق ش همه گیر باشد


محرم در شهرستان طارم



تاریخ : پنج شنبه 93/9/27 | 8:3 صبح | نویسنده : سعید شیرازی | نظر

 

 

جا مانده‌ایم و شرح دل ما خجالت است

زائر شدن، پیاده، یقینا سعادت است


ویزا، بلیط کرب و بلا مال خوب هاست

سهم چو من پیامک "هستم به یادت" است


یک اربعین غزل، به امید عنایتی...

این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است


چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش

یعنی غزل، نشانه‌ی عرض ارادت است


 ما هیچ، ما گناه... فقط جان مادرت

امضا بکن که نوکرت اهل شهادت است


باشد حسین ، کرب و بلا مال خوب‌ها

یک مهر تربت از تو برایم کفایت است...

 

 



تاریخ : پنج شنبه 93/9/27 | 8:1 صبح | نویسنده : سعید شیرازی | نظر

شوق پرکشیدن است در سرم قبول کن
دلشکسته‌ام اگر نمی‌پرم قبول کن

این که دور دور باشم از تو و نبینمت
جا نمی‌شود به حجم باورم، قبول کن

گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را
از من، از منی که یک کبوترم قبول کن

در اتاق رازهـای تو سرک نمی‌کشم
بیش از آ‌نچه خواستی نمی‌پرم،‌ قبول کن

قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی‌خورد
گاه نامه می‌برم می‌آورم،‌ قبول کن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بی‌تو من نه عاشقم، نه شاعرم،‌ قبول کن

آب   …
وقتی آب این قدر گذشته از سرم
مـن نمی‌تـوانم از تو بگذرم،‌ قبول کن

مهدی فرجی

 



تاریخ : پنج شنبه 93/9/27 | 8:0 صبح | نویسنده : سعید شیرازی | نظر


  • paper | بک لینک | وب وب
  • وب چت مقاله تراکتور | وب ویستا باکس